آموزش وزن شعر فارسی | گام به گام

مدرس و نویسنده: دکتر سید حمید حسنی 


به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

🎼 درام‌دام، درام‌دام، درام‌دام، درام
🎼 فعولُن فَعولُن فَعولُن فَعَلْ

سلامی چو بوی خوشِ آشنایی
بدان مردمِ دیدهٔ روشنایی

🎼 درام‌دام، درام‌دام، درام‌دام، درام‌دام
🎼 فعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن

🔹 این بیت، یک هجا (بخش، سیلاب) از بیتِ قبل افزون‌تر دارد. هجای فزون‌تر را در انتهای مصراع می‌بینید.

🔹 تعداد هجاهای دو بیتِ یادشده در بالا را با هم مقایسه کنید.
🔹 افزون بر تعدادِ هجا، بی‌تردید نظم و آهنگِ سخن را ملاحظه می‌کنید.
🔹 شناختِ وزن شعر یعنی همین به‌علاوهٔ ترتیب و توالیِ هجاها (بخش‌ها/ سیلاب‌ها) و چند نکتهٔ مهم و البته سادهٔ دیگر.
🔹 آیا کلمهٔ آخرِ بیت شاهنامه را می‌توان «برنگُذرد» خواند؛ یعنی با صدای پیش بر «گ»؟ هیچ‌کس این‌گونه نمی‌خوانَد، چون وزنِ بیت به‌هم می‌ریزد. همهٔ ما کم‌وبیش با سخنِ آهنگین آشناییم. 
🔹 وزن‌های مختلف شعر فارسی، ازنظر نوع و تعداد، بسیار است؛ بیش از ۳۰۰ است. اما شمارِ وزن‌های رایجِ شعر فارسی کمتر از ۳۰ است.
🔹 اگر ۳۰ وزن را بشناسید برای شناختِ بقیهٔ ۲۷۰ وزن به آموزش نیاز ندارید.


🔹 قدرتِ درک‌ودریافتِ وزن شعر در نهادِ انسان نهفته است.
🔹 براساس نظریه‌ای علمی، انسان با درکِ وزن به‌دنیا می‌آید، همان‌گونه که با قدرت سخن‌گفتن دیده به جهان می‌گشاید و کمی بعد، زبان باز می‌کند.
🔹 سابقهٔ سخنِ موزون با سابقهٔ انسانیت گره خورده‌است.
🔹 براساس پژوهش‌های صورت‌گرفته دربارهٔ وزن شعر فارسی، گذشتهٔ آن، نوع وزن و رابطه‌اش با موسیقی، وزن شعر فارسی برگرفته از وزن شعر عربی نیست.

🔹 جانِ انسان از همان آغازِ انسان بودنش با شعر و سرود و ترانه مأنوس بوده‌است.
🔹 سابقهٔ شعر و ترانه به‌اندازهٔ سابقهٔ عشق است.
🔹 انسان همیشه عاشق بوده‌است.
🔹 درود بر انسانیتِ انسان، درود بر عشق.

آدمی نیست که عاشق نشود فصلِ بهار
هر گیاهی که به نوروز نرویَد حطب است
(سعدی)

🔹 زبان فارسی، زبان همیشه‌بهار است. فارسی فصل نمی‌شناسد. سعدی هم همیشه عاشق بوده‌است. سعدی ایرانی است، پارسی است؛ نه‌فقط از دیارِ پارهٔ جانمان، فارس، که ژنِ او به این زادبوم تعلق دارد.
🔹 فارسی خواندن و فارسی گفتن و فارسی سرودن تنها به پاییز یا زمستان و نوروز تعلق ندارد.
🔹 زبان فارسی، زبان عشق است و سخن‌گفتنِ دری.

🔹 در رده‌شناسی زبان‌ها، فارسی یا پارسی یکی از زبان‌های ایرانی است. هر زبانِ طبیعیِ انسانی‌ای سرود هم دارد، شعر و ترانه هم دارد.
🔹 فارسی از آن زبان‌هایی‌ست که ادبیات دارد، آن‌هم ادبیات از نوعِ فاخر، عالی، درخشان و باشکوه.
🔹 سایر زبان‌های ایرانی، مانند مجموعه زبان‌های کردی، زبان‌های بلوچی، زبان گیلکی، زبان مازندرانی (مازنی)، زبان‌های تاتی، زبان پشتو، زبان فارسی تاجیکی، زبان فارسی دری (فارسی افغانی)، و ده‌ها زبان و گویش دیگر، صاحب ادبیات بوده‌اند و هستند.
🔹 وزن شعرِ بیشترِ زبان‌ها و گویش‌های ایرانی شبیه هم است. مگر نه آنکه همهٔ اینها خواهرند؟
🔹 وزن شعر ایرانی، که اعمّ از زبان فارسی‌ست، بر وزن شعر ترکی (تقریباً همهٔ زبان‌های ترکی) هم تأثیر گذاشته‌است:

نه احتیاج که ساقی وِرَه شراب سَنَه؟
که اؤز پیاله‌سنی وِردی آفتاب سَنَه!
(صائب تبریزی خودمان)

🔸 بیت ترکیِ صائب، درست و بی‌کم‌وکاست، برگرفته از وزنِ این بیت است:

غمِ زمانه خورم یا فراقِ یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟!
(سعدی)

وزنِ هر دو بیت:
🎼 درام‌درام، ددرام‌رام، درام‌درام، ددرام
دربارهٔ این وزنِ دل‌انگیز بیشتر خواهیم گفت.


🔵 قول داده بودیم که امروز دربارهٔ وزن «شاهنامه» صحبت کنیم. نخستین فرسته (پُست) بیت آغازینِ همین اثرِ فاخر بود:

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

🎼 وزنش این است:
درام‌دام، درام‌دام، درام‌دام، درام
یا:
دِلِی‌دِی، دِلِی‌دِی، دِلِی‌دِی، دِلِی
و معمولاً این‌گونه از آن یاد می‌شود:
فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعَل.


🔹 واحدِ وزن شعر فارسی مصراع (مِصرَع) است. به آن نیم‌بیت هم می‌گویند. این واحد از اجزای کوچک‌تری تشکیل می‌شود، ازجمله همان «فَعولُن» و «فَعَلْ» که کاملاً جنبهٔ قراردادی دارند.
کوچک‌ترین واحدِ وزن، «هجا»ست که به آن «بخش» هم می‌گویند. با نام «سیلاب» هم شناخته می‌شود.
واژهٔ syllable در انگلیسی هم معادل همین اصطلاح است. سیلاب از زبان فرانسه (syllabe) وارد فارسی شده‌است. ازاین‌به‌بعد، ما از «هجا» یا «بخش»، که امروزه بیشتر کاربرد دارند، استفاده خواهیم کرد.


🔹 هجا یا بخش همان است که در دوران ابتدای تحصیلمان در کتاب فارسی خوانده‌ایم:

باران: با + ران
بارش: با + رش
باریدن: با + ری + دن
می‌بارد: می + با + رد
می‌خوانَد: می + خوا + نَد
می‌خوانْد: می + خوانْد
رفتم: رف + تم
رفتی: رف + تی
رفت: رفت (تک‌هجایی)
رفتیم: رف + تیم
رفتید: رف + تید
رفتند: رف + تَند

🔹 اساسِ کارِ ما در شناخت و آموزش وزن شعر فارسی بر همین هجا یا بخش قرار دارد.

🔹 وزن شاهنامه یازده‌بخشی‌ست. بشمارید: ↘️

فَ عو لُن | فَ عو لُن | فَ عو لُن | فَ عَلْ

🔹 شاهنامهٔ فردوسی بیش از ۵۵٫۰۰۰ بیت دارد؛ یعنی بیش از ۱۱۰٫۰۰۰ مصراع. تک‌تکِ مصراع‌های شاهنامه بر همین وزنی که گفتیم تقطیع می‌شود. «تقطیع» یعنی به «قطعه»ها (هجاها، بخش‌های) وزنی تقسیم کردن و جدا کردن.

🔹 افزون بر شاهنامه، در بسیاری از آثارِ دیگر هم می‌توان این وزن را یافت؛ اما به‌دلیل معروفیتِ شاهنامهٔ فردوسی و تقدمِ آن، ما این وزن را با نام «وزن شاهنامه» می‌شناسیم.

🔹 بوستان (سعدی‌نامه) هم بر همین وزن سروده شده‌است:
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت…

هجاهای بیتِ بوستان را بشمارید. ↗️

🔸 این‌گونه بشمارید بهتر است:
ش بی یا دُ دا رم که چش مم ن خفت
ش نی دم که پر وا نه با شم عُ گفت

🔸 نکتهٔ مهم: اگر اولِ کار، یکی دو هجا کم یا زیاد بیاید جای نگرانی نیست. همهٔ این تفاوت‌های ریز و جزئی را با دلایلِ روشن توضیح خواهیم داد.

🔹 آثار بسیارِ دیگری هم دقیقاً بر همین وزن سروده شده‌اند؛ ازجمله گرشاسب‌نامهٔ اسدی طوسی، اسکندرنامهٔ نظامی، و البته ساقی‌نامهٔ معروفِ حافظ:

بیا ساقی آن می که حال آورَد
کرامت فزاید کمال آورَد

🔹 ساقی‌نامه‌های دیگری هم در تاریخ شعر فارسی (ادبیات منظوم) داشته‌ایم، اما معروف‌ترینِ آنها ساقی‌نامهٔ حافظ است.

🔹 اساساً در ساقی‌نامه، که به «خَمْریّه» هم معروف است و در شعر عربی هم کاربرد داشته‌است، شاعر از می و ساقی و گذران بودنِ جهان و کارِ جهان می‌گوید.
ساقی‌نامه ما را یادِ خیام می‌اندازد. تفکرِ خیامی یا شیوهٔ خیامی، که به «خوش‌باشی» هم شهره است، در همه‌جای دنیا و در همهٔ فلسفه‌ها و ادبیات‌ها رایج بوده‌است. اساسِ فلسفهٔ اپیکور، فیلسوف بزرگ یونان باستان، همین خوش‌باشی‌ست که آن با نام «اپیکوریسم» هم می‌شناسیم.
خوش‌باشی به‌معنی خوش‌گذرانی و عیاشی نیست، بلکه مفهوم آن درک جهان گذران است و دل به دنیا نبستن و دَم را غنیمت شمردن.

رباعیات منسوب به خیام و همهٔ رباعی‌های دیگر در وزنی به نام وزن رباعی سروده شده‌است.
وزن رباعی، که بعداً بیشتر دربارهٔ آن خواهیم گفت، شاهکار وزن شعر فارسی‌ست.


🔹 چنان‌که گفتیم، اساسِ وزن شعر فارسی، همین هجا یا بخش است که سال‌ها پیش آموخته‌ایم. می‌مانَد نکته‌های ریزِ دیگری که خُردک‌خُردک و همراه با مثال آوردن از شاهکارهایمان به آنها خواهیم پرداخت.

🔹 هجا در همهٔ زبان‌های دنیا وجود دارد. اساسِ زبان هجاست. در انگلیسی، واژهٔ one از یک هجا و کلمهٔ believe از دو هجا تشکیل شده‌اند.
مبنای وزن‌شناسی و تقسیم هجا در زبان فارسی برای اغلبِ ما ایرانیان آشناتر است. دلیلش هم ایرانی بودنِ ماست. این موضوع به ساختِ آواییِ زبان مربوط است. در انگلیسی، three هم یک هجا دارد نه دو تا.
🔹 به‌هرحال، موضوع اصلی بحث ما وزن شعر فارسی‌ست، اما گاه اشاره‌وار به موضوعات مرتبط هم خواهیم پرداخت.


🔹 در فارسی دو نوع هجای اصلی داریم:

هجای کوتاه، هجای بلند. ترتیب و ترکیبِ هجاهای کوتاه و بلندِ وزن شاهنامه چنین است:
یک کوتاه + دو بلند، یک کوتاه + دو بلند، یک کوتاه + یک بلند: کِ‌بُل‌بُل کِ‌بُل‌بُل کِ‌بُل‌بُل کِ‌بُل
«کِ» معرف هجای کوتاه است و «بُل» نمایندهٔ هجای بلند.

🔸 چند مثال برای هجای کوتاه: وَ، به، که، چه، چو، دو (۲)، سه، …
اینهایی که گفتیم، واژه‌های تک‌هجایی‌اند. هجای کوتاه در ترکیبِ واژه‌های دیگر هم به‌فراوانی یافت می‌شود: هوا، صدا، شنا، نفر، نفَس، کمک، سبب، نود، عقب، جلو، اثر، خبر، کمک، اگر، مگر، جگر، دگر، …
در «برایِ»، سه هجا داریم که در آن «بَ» و «یِ» کوتاهند.

🔸 چند مثال برای هجای بلند: من، تَن، تُن، یک، شش، نُه، دَه، دِه، صد، …
اینهایی که گفتیم، واژه‌های تک‌هجایی‌اند. هجای بلند هم، درست مانند هجای کوتاه، در ترکیبِ واژه‌های دیگر به‌وفور دیده می‌شود. در همهٔ مثال‌های هجای کوتاه، که ذکر شد، هجای دوم بلند است.


⚪️ تمرین بخش‌بندی (تقطیع)، ویژهٔ سطحِ یک:

🔸 دو بیت زیر را، که از آغازِ شاهنامه برگزیده شده، تقطیع فرمایید. بعد از آن، هجاهای کوتاه و بلند را با هم مقایسه کنید و ببینید مطابقت دارند یا خیر. مصراع‌ها را زیرِ هم بنویسید و به‌ترتیب پیش بروید:

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی‌دهِ رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر


🔑 پاسخ تمرین بخش‌بندی (تقطیع)، ویژهٔ سطحِ یک:

🔹 ابتدا تمرین را مرور می‌کنیم:

🔸 دو بیت زیر را، که از آغازِ شاهنامه برگزیده شده، تقطیع فرمایید. بعد از آن، هجاهای کوتاه و بلند را با هم مقایسه کنید و ببینید مطابقت دارند یا خیر. مصراع‌ها را زیرِ هم بنویسید و به‌ترتیب پیش بروید:

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی‌دهِ رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر


🔑 بخش‌بندی (تقطیعِ) دو بیتِ شاهنامه:

🔹 بیتِ نخست:

خُ دا ون | دِ نا مُ | خُ دا ون | دِ جای
خُ دا ون | دِ رو زی | دِ هِ ره | ن مای

نکته: همان‌گونه که پیشتر گفتیم، تعدادِ هجاهای هر مصراع یازده است. اما، هنگام مقایسهٔ هجاهای کوتاه و بلندِ دو مصراع، برخی عزیزان ممکن است ناهماهنگیِ ظاهری دیده باشند. مطلب ازاین‌قرار است که، براساس یکی از #ضرورت‌های_شعری بسیار بسیار رایج، گاهی به‌اقتضای وزن، هجای کوتاه به هجای بلند تبدیل می‌شود.
در بیت یادشده دو بار این اتفاق افتاده‌است؛ یکی در مصراع نخست و دیگری در مصراع دوم. در مصراع نخست، بعد از کلمهٔ «نام»، «و» آمده‌است، و چنان‌که می‌دانیم، «نام و» به‌صورتِ «نامُ» /nām-o/ خوانده می‌شود. این صدای پیش (ضمه) به‌صورت کشیده‌تر از صدای معمولِ آن و ازنظر وزنی معادلِ «نامو» /nām-u/ تلفظ می‌شود؛ دقیقاً به این صورت: /nām-ō/. بدین‌ترتیب، تعداد هجاهای کوتاه و بلندِ مصراع نخست (سه به هفت) مطابقِ وزنِ شاهنامه خواهد شد:
به نام | خداون | دِ جان و | خرد
فعولن | فعولن | فعولن | فَعَل

در مصراع دوم نیز، کسرهٔ پایانیِ «روزی‌دهِ» به‌صورت کشیده تلفظ می‌شود: /ruzideh-ē/.

🔹 بیت دوم:

خُ دا ون | دِ کِی ها | نُ گر دان | سِ پهر
فُ رو زن | دِ هٔ ما | هُ نا هی | دُ مهر

نکته: در این بیت، هنگام مقایسهٔ هجاهای کوتاه و بلندِ دو مصراع، ناهماهنگیِ ظاهری در انتهای کلمهٔ «فروزنده» دیده می‌شود: «فروزندهٔ»: /foruzande-yē/. پس اینجا هم، براساس همان ضرورت شعری بسیار بسیار رایج، هجای کوتاه در انتهای «فروزندهٔ (فروزنده‌یِ)» به هجای بلند تبدیل می‌شود.
بدین‌ترتیب، تعداد هجاهای کوتاه و بلندِ مصراع دوم این بیت نیز سه به هفت و مطابقِ وزنِ شاهنامه خواهد شد.


⚪️ تمرین بخش‌بندی (تقطیع)، سطحِ یک:

توانا بود هرکه دانا بود
به دانش دل پیر برنا بود

🔸 بیت یادشده را، که از شاهنامه برگزیده شده، تقطیع فرمایید. بعد از آن، هجاهای کوتاه و بلند را با هم مقایسه کنید و ببینید مطابقت دارند یا خیر. مصراع‌ها را زیرِ هم بنویسید و به‌ترتیب پیش بروید.
🔸 «پیر» را در مصراع دوم چگونه تقطیع کردید؟ ببینید که پس از تقطیع، هردو مصراع یازده هجا دارند یا خیر.


🔑 پاسخ تمرین بخش‌بندی (تقطیع)، سطحِ یک:

🔹 ابتدا تمرین را مرور می‌کنیم:

توانا | بود هر | که دانا | بود
به دانش | دل پی | رُ برنا بود

🔸 پیشتر گفتیم که در وزن شعر فارسی دو نوع هجای اصلی داریم: کوتاه و بلند.
واژهٔ «پیر»، که در بیتِ یادشده به‌ترتیب به دو هجای بلند و کوتاه تقسیم می‌شود، در اصل هجای کشیده است و به ضرورت وزن به دو هجا تقسیم می‌شود.


🔹 هجای کشیده

همهٔ ما به‌طور تجربی با هجای کشیده کشیده آشناییم. به همین دلیل، هنگام بخش‌بندیِ بیت شاهنامه، بر روی «ر» حرکتِ پیش (ضمه) گذاشتیم:
به دانش دلِ پیرُ برنا بود.
هنگام خواندن شعر نیازی به تلفظِ ضمه نیست و این حرکت بر روی واج پایانی تنها در موسیقی و هنگام تقطیع (بخش‌بندی) لازم است.
واج تقریباً معادل حرف است اما فقط در تلفظ.
تعریف واج به زبان ساده این است: کوچک‌ترین واحد آوایی زبان که در معنی ایجادِ تمایز می‌کند.
به عبارت دیگر، «واج کوچک‌ترین واحد آواییِ زبان است که ممیّز معناست».
مثلاً سه واژهٔ «عرض» و «ارز» و «ارض» با صدای z پایان می‌یابند. /z/ واج است و «ز» و «ض» حرف الفبا به‌شمار می‌روند.
تلفظِ همزه و «ع» هم در فارسی یکسان است؛ به همین دلیل یک واج به‌حساب می‌آیند.

دربارهٔ چگونگی نمایش دادن هجاهای کوتاه و بلند و کشیده با بهره‌گیری از نشانه‌های ویژهٔ واج و مبانی واج‌شناسی فارسی بیشتر سخن خواهیم گفت.


✳️ دان، دون، دین

تاکنون دربارهٔ دو وزن صحبت کرده‌ایم:
۱. وزن شاهنامه (فعولن فعولن فعولن فَعَلْ)
۲. وزن فعولن ۴ بار.

در یکی از تمرین‌ها به این بیت و بخش‌بندی آن اشاره کرده بودیم:

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر

بیت از صفحهٔ نخستِ شاهنامه است.

🔸 پیشتر دربارهٔ هجای کشیده هم به‌اختصار سخن گفتیم: پیر، سیب، سال، راه، کار، زار، گوش، توپ، دیر، زود، و بسیاری کلمات دیگر هجای کشیده به‌شمار می‌روند.
🔸 سنگ، جنگ، پند، قند، چشم، فکر، گرم، سرد، مَرد، مُرد، رفت، گفت، گشت، جشن، رقص، و بسیاری واژه‌های دیگر مانند اینها هم هجای کشیده‌اند.
🔸 دربارهٔ ساختار هجاها، ازجمله هجای کشیده، در طول هفتهٔ آینده کمی بیشتر خواهیم گفت.

🔹 نکتهٔ مهم: هرگاه هجای کشیده بر وزن دان، دین، یا دون باشد، چون «ن» ساکن دارد، معادل دا، دو، دی به‌شمار می‌رود. مثالِ دان، دون، دین را خواجه نصیر طوسی در کتاب معیارالاشعار آورده‌است.
🔸 بنابراین، جان، ران، زان، خون، زین، فین، و نظایر اینها ازنظر وزن هجایی با هجای بلند برابرند. پس «دان» در «گردان سپهر» ازنظر وزنی برابر است با «گردا سپهر»، و نیازی به بخش‌بندی به‌صورت «گردانُ سپهر» نیست. در «بدان مردم دیدهٔ روشنایی» هم این ساختار هجایی دیده می‌شود.
🔸 آیا می‌توانید بیتی بیابید که چنین وضعیت هجایی‌ای در آن یافت شود؟ حتماً؛ برای نمونه، غزل اول دیوان حافظ را ملاحظه کنید: که عشق آسان نمود اول… در بیت‌های بعد هم نمونه‌های دیگری خواهید یافت.

یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید

این بیت در بوستان آمده و همه با آن آشناییم. می‌دانیم که وزن بوستان هم با وزن شاهنامه یکی‌ست؛ ۴۰۰۰ بیت یا ۸۰۰۰ مصراعِ بوستان، بی‌کم‌وکاست، با ابیات و مصراع‌های شاهنامه برابر است.
براساس آنچه در فرستهٔ قبل دربارهٔ «دان، دون، دین» گفتیم، بیت بوستان را بخش‌بندی فرمایید.


🔑 یکی قطره باران…

بخش‌بندی (تقطیعِ) بیت:
ی کی قط | ره با را(ن) | ز اب ری | چ کید
خ جل شد | چو په نا | ی در یا | ب دید

براساس آنچه گفتیم، هجای «ران» در «باران» بلند است نه کشیده؛ یعنی «باران» ازنظر وزنی برابر است با «بارا» و «بابا».

🔹 افزون بر این، هجای کشیدهٔ پایان دو مصراع (در چکید و بدید)، که قافیهٔ بیت را تشکیل می‌دهند، بلند به‌شمار می‌روند. این هم اصلی کلی‌ست:
🔹 هجاهای پایان مصراع‌ها، هرچه باشند، بلند به‌شمار می‌روند. دلیلش مکث، وقفه یا سکوت پایانی در مصراع است.‌

💎 یک شعر خوب:

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت‌پا به رسم دنیا زد و رفت

پاشنهٔ کفشِ فرارُو ورکشید
آستینِ همتُو بالا زد و رفت

یه‌دفه بچه شد و تنگِ غروب
سنگ توی شیشهٔ فردا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوّا زد و رفت

دفترِ گذشته‌ها رُو پاره کرد
نامهٔ فرداها رو تا زد و رفت

زنده‌ها خیلی براش کهنه بودن
خودشُو تو مرده‌ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش می‌خواس ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی می‌گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت

(محمدعلی بهمنی)

🔑 این سروده از نوعِ ترانه است. هر مصراعش یازده هجا دارد، اما هجاهای کوتاه و بلندِ مصراع‌هایش تطابق ندارند. شعر یا ترانه‌ای که این ویژگی را داشته باشد، یعنی مبنای آن تنها تساوی تعداد هجاهاست نه کمیتِ آنها، هجایی یا سیلابی (syllabic) نام دارد. به این نوع وزن، وزن عددی هم می‌گویند.
🔹 اشعار و ترانه‌های فارسی میانه (ازجمله زبان پهلوی) از این نوع است. همچنین، وزن بیشترِ ترانه‌ها و شعرهای محلی ایران از این دست است.
🔹 خوب است بدانید که وزن شعر فرانسوی هم، به‌طور معمول، عددی (numérique) است.

🔹 بعد از آموزش چند نوع وزن، به‌اختصار دربارهٔ انواع وزن، ازجمله وزن شعر انگلیسی، و تاریخچهٔ وزن شعر فارسی هم سخن خواهیم گفت.

چرا آزرده‌حالی ای دل ای دل؟
همه فکر و خیالی ای دل ای دل؟

بساجم خنجری دل را برآرم
بوینم تا چه حالی ای دل ای دل

این دوبیتی منسوب به باباطاهر است.

🔸 وزن دوبیتی همین است:

مَفاعیلُن مَفاعیلُن مَفاعیلْ
یا:
مَفاعیلُن مَفاعیلُن فَعولُن (در هر مصراع)

مسلمانان، مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود

این مَطلعِ غزل حافظ هم بر وزن دوبیتی‌ست.
مطلع به بیت آغازینِ غزل و قصیده و قطعه می‌گویند.
دربارهٔ قالب‌های_شعری، ازجمله غزل و قصیده و قطعه و دوبیتی و رباعی، سخن خواهیم گفت.

اکنون این وزن را، که به وزن دوبیتی معروف است، به زبان ساده تحلیل می‌کنیم.

چنان‌که پیشتر گفتیم، «فَعولُن» و «فَعَلْ» و «مَفاعیلُن» و امثال اینها نشانه‌ها یا کلماتی قراردادی‌اند که برای تعیین و نمایش وزن شعر از آنها استفاده می‌کنیم. به‌جای «مَفاعیلُن»، می‌توان گفت «فَعولُن‌لُن» یا «دلی‌لی‌لی»، اما دومی و سومی رواج ندارند و اولی، یعنی «مفاعیلن»، روان‌تر و سهل‌آموزتر است.

به هریک از اینها، یعنی «فعولن» و «مفاعیلن»، «پایه» یا «رکن» می‌گویند. هر مصراع از پایه‌های عروضی یا ارکان عروضی تشکیل می‌شود.
هر پایه یا رکن از یک، دو، سه، چهار یا پنج هجای کوتاه و بلند تشکیل می‌شود.
تعداد پایه‌های عروضی محدود است. به‌مرور به پایه‌های دیگر هم خواهیم پرداخت.


⚪️ تمرین بخش‌بندی (تقطیع)، سطحِ یک:

الهی سینه‌ای ده آتش‌افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز

🔸 بیت یادشده را تقطیع فرمایید. بعد از آن، هجاهای کوتاه و بلند را با هم مقایسه کنید و ببینید مطابقت دارند یا خیر. مصراع‌ها را زیرِ هم بنویسید و به‌ترتیب پیش بروید.


🔑 پاسخ تمرین بخش‌بندی (تقطیع) امروز، سطحِ یک:

الهی سینه‌ای ده آتش‌افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز

این بیت معروف سرودهٔ وحشی باقی (از مثنوی «فرهاد و شیرین») است.

🔹 اینک تقطیع بیت به پایه‌ها (ارکان) عروضی:

الهی سی | نه‌ای ده آ | تش‌افروز
در آ (ن) سینه | دلی وآ (ن) دل | همه سوز

🔹 نکتهٔ ۱: در مصراع نخست، «آتش‌افروز» را «آتَشَفْروز» می‌خوانیم. در مصراع دوم هم «در آن» را «دران» و «وآن» را «وان» تلفظ می‌کنیم.
🔹 نکتهٔ ۲: همان‌طور که پیشتر در قاعدهٔ «دان، دون، دین» گفتیم، «آن» برابر است با هجای بلند نه کشیده، چون در پایانِ آن «ن» آمده و نرم‌تر تلفظ می‌شود. ویژگی آواییِ «ن» چنان است که پس از واکه (مُصَوِّتِ) بلند، در تقطیع به‌حساب نمی‌آید.

🔸 آنچه در نکتهٔ ۱ گفتیم، به حذف همزه معروف است و در تقطیع شایان توجه است. تلفظ «آتش‌افروز» با حذف همزه، با «دانش‌آموز» و «زردآلو» قابل‌مقایسه است. حذف همزه بسیار رایج و طبیعی‌ست، چه در گفتار و چه در شعر؛ اما در شعر، همواره وزن تعیین‌کننده است نه شمّ زبانی. در مصراع دوم شاهنامه نیز دو بار حذف همزه به چشم می‌خورَد: «کزین» و «برتر اندیشه».


✳️ ضرورت‌های شعری

🔹 حذف همزه، کشیده تلفظ‌کردنِ هجای کوتاه، و قاعدهٔ «ن» پایانی در هجای کشیده جزو ضرورت‌های شعری در وزن شعر فارسی به‌شمار می‌روند.

🔸 اصطلاحِ ضرورت‌های شعری به اختیارات شاعری نیز معروف است.

🔸 بعضی عروضیان معاصر، میان «ضرورت‌ها» و «اختیارات» تفاوت قائل می‌شوند؛ اما نیازی به جداسازی این اصطلاحات و ایجاد پیچیدگی در آموزش وزن شعر فارسی نیست. این اصطلاح، ازنظر مفهوم و کاربرد، با poetic license در زبان انگلیسی و licence poétique در زبان فرانسوی برابر است.

🔹 این سه ضرورت شعری که برشمردیم در وزن شعر فارسی بسیار بسیار رایجند؛ به‌طوری‌که کمتر بیت یا حتی مصراعی می‌توان یافت که از یکی از این سه خالی باشد؛ بنابراین، سه ضرورت شعریِ بسیار رایج:
۱. تبدیل هجای کوتاه به بلند: به نام خداوند جان و خرد (دو بار: نامِ، جان و)؛
۲. حذف همزه: کزین برتر اندیشه برنگذرد (دو بار)؛
۳. حذف «ن» در تقطیع: «ن» در کزین.

🔹 ضرورت‌های شعریِ دیگری هم در وزن شعر فارسی رواج دارد. در آینده و به‌مقتضای ابیاتی که مطرح خواهیم کرد، دربارهٔ انواع ضرورت‌های شعری و شیوهٔ دسته‌بندی آنها بیشتر خواهیم گفت.


✳️ وزن چهارم:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

این مَطلعِ غزل معروف حافظ بر این وزن است:
مَفاعیلُن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
(یا: مفاعیلن ۴ بار)

🔹 حتماً وزن سوم یادتان هست:
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلْ (فَعولُن)

🔹 این دو وزن از یک جنس‌اند. وزن سوم ۱۱ هجا دارد و وزن چهارم ۱۶ هجا.

🔹 هردو از وزن‌های یک بحر عروضی به‌شمار می‌روند. نام این بحر «هَزَج» است. اصلِ بحرِ هزج همین وزن چهارم، یعنی چهار بار مفاعیلن است.

🔹 هزَج به‌معنی سرود و ترانهٔ طرب‌انگیز است.


⚡️ بیت را بخش‌بندی کنید و پایه‌ها را مشخص فرمایید:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

🔸 هنگام بخش‌بندی، حتماً حواستان به هجای کشیده هست.
🔸 چند ضرورت شعری در بیت می‌یابید؟
🔸 آیا بیت دیگری بر همین وزن به‌خاطرتان می‌آید؟


🔑 پاسخ تمرین:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

🔸 بخش‌بندی به پایه‌ها (ارکانِ) عروضی:

بیا تا گل | برافشانی | مُ می در سا | غر اندازیم
فلک را سق | فُ بشکافی | مُ طرحی نو | دراندازیم

🔸 ضرورت‌های شعریِ بیت:
حذفِ همزه، سه جا: «برافشانیم»، «ساغر اندازیم»، «دراندازیم».

🔹 یک ضرورت شعریِ دیگر هم در بیت هست، و آن «بشْکافیم» است که به‌جای آن «بِشِکافیم» نمی‌توان گفت. این ضرورت شعری آنقدر معروف است که به‌چشم نمی‌آید. این نوع ضرورت شعری «اسکان» نام دارد. در آینده دربارهٔ آن هم خواهیم گفت.


⚡️ تمرین:

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی

🔸 بفرمایید در مصراع دوم این بیت آسمانیِ مولانا، کسرهٔ کدام «اصل» یا «اصل»ها را باید به‌صورت کشیده (اشباع‌شده) خواند؟


🔑 پاسخ تمرین (سطحِ یک):

ابتدا تقطیع به ارکان:

برآ ای شم | سِ تبریزی | ز مشرق
که اصلِ اص | لِ اصلِ هر | ضیایی

🔸 کسرهٔ «اصلِ» اول و سوم به‌صورت کشیده (اشباع‌شده) تلفظ می‌شود. برای دست‌یافتن به پاسخِ مطمئن، در چنین مواردی، دقت کنید که آیا بدون توجه به معنی می‌توان «ی» را جایگزینِ کسره کرد یا خیر. دقت فرمایید:
[که اصلی اصلِ اصلی هر ضیایی]

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، به‌جای «اصلِ» دوم نمی‌توان گفت «اصلی»، چون وزن اجازه نمی‌دهد.


⚡️ تمرین
وزن این بیت را بفرمایید:

خداوندا درِ توفیق بگشای
نظامی را رهِ تحقیق بنمای

🔹 بیتِ یادشده سرآغازِ مثنویِ «خسرو و شیرین» نظامی‌ست. این مثنوی، با بیش از ۶۰۰۰ بیت، سراسر بر این وزن سروده شده‌است.
🔸 نظامی هریک از مثنوی‌های خمسهٔ معروفش را بر وزنی جداگانه سروده‌است. هرگاه این پنج وزن را بشناسید، اگر بیتی از خمسه برایتان خوانده شود، بی‌درنگ می‌توانید نام آن مثنوی را دریابید.
🔸 تاکنون و در میان وزن‌های مطرح‌شده، وزنِ دو مثنویِ خمسه را تقدیم کرده‌ایم: «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه». دومی بر وزن شاهنامه سروده شده‌است.
🔸 دربارهٔ وزن‌های خمسه و سایر مجموعه‌های معروف بیشتر خواهیم گفت.


🔑 پاسخ تمرین:

خداوندا درِ توفیق بگشای
نظامی را رهِ تحقیق بنمای

🔹 وزن بیتِ مثنوی «خسرو و شیرین» نظامی این است:
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلْ.

«درِ» و «رهِ» کسرهٔ اشباع‌شده دارد.
دو فعلِ «بُگْشای» و «بِنْمای» با ضرورت شعریِ «#اسکان» به کار رفته‌اند؛ یعنی به‌ترتیب «گ» و «ن» را ساکن باید خواند تا وزنِ بیت برهم نریزد.


وزن پنجم

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند

این وزن، که در آموزش وزن شعر فارسی به وزن مثنوی یا وزن مثنوی معنوی شهرت دارد، این است:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ فاعلاتْ

بشنو از نی |چون حکایت | می‌کند
از جدایی | ها شکایت | می‌کند

🔹 مثنوی معنوی حدود ۲۵٫۰۰۰ بیت (حدود ۵۰٫۰۰۰ مصراع) دارد. سراسرِ این اثر فاخرِ نامدار بر این وزن سروده شده‌است.

همچو نی زهریّ و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

تصویر برگرفته از ویکی‌پدیای فارسی است.

چرا «ی» در «زهریّ و» با تشدید خوانده می‌شود؟

همچو نی زهریّ و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟


🔑 پاسخ تمرین:

«ی» را در «زهریّ و» با تشدید باید خواند، زیرا وزن اقتضا می‌کند که درست همان‌جا هجا بلند باشد نه کوتاه:

هم چو نی زه | ری ی‌و تر یا | قی که دید؟

🔹 به این بیتِ سعدی توجه کنید:

درازیّ شب از مژگانِ من پرس
که یک شب خواب در چشمم نگشته‌ست
(سعدی)

در مصراع نخستِ بیت یادشده نیز محل هجای «زی» برابر با هجای بلند است:
د را زی یِ | ش بَز مژ گان | نِ من پرس
که یک شب خوا | بُ در چش مم | ن گش ته‌ست

🔸 توجه فرمایید که کسرهٔ «درازیّ» هم به‌صورت اشباع‌شده تلفظ می‌شود، یعنی: /derāzī-yē/ نه /derāzi-ye/.
نگران نباشید. در این باره بیشتر خواهیم گفت. 


وزن ششم

یوسفِ گم‌گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور
(حافظ)

این وزن، که شبیه وزن مثنوی معنوی است اما یک پایه (رکن) بیشتر دارد، این است:
فاعِلاتُن فاعلاتن فاعلاتن فاعِلُن/ فاعِلاتْ

یوسفِ گم | گشته بازآ | ید به کنعا(ن) | غم مخور
کلبهٔ اح‍ | زا(ن) شود رو | زی گلستا(ن) | غم مخور

🔹 این از وزن‌های پرکاربرد در غزل فارسی‌ست. ازنظرِ بسامدِ کاربرد، وزنِ اولِ دیوان صائب است. اساساً اقبالِ شاعران سبک هندی اصفهانی به این وزن زیاد است.
🔸 تمرینِ بخش‌بندی (تقطیع) هم خواهیم داد.


⚡️ تمرین:
وزن این بیت سعدی را بفرمایید:

دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت
ابرِ چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت

🔸 چنان‌که در معرفیِ همین وزن (وزن هشتم) عرض کردم، این از وزن‌های پرکاربرد در غزل فارسی‌ست. ازنظرِ بسامدِ کاربرد، وزنِ اولِ دیوان صائب است. در غزلیات سعدی و غزلیات حافظ هم، ازنظر بسامدِ تکرار، جزو پنج وزنِ اول است.


⚡️ تمرین:
این بیت سعدی را هم بخش‌بندی (تقطیع) کنید. این مقطعِ غزلی‌ست که مَطلعش را در تمرین قبل خواندید:

سعدی این ره مشکل افتاده‌ست در دریای عشق
کاوّل، آخر، در صبوری اندکی پایاب داشت!

🔸 اگر هنگام بخش‌بندی به مشکل برخوردید به من اطلاع دهید.
🔸 «پایاب» یعنی آبِ کم و کم‌عمق؛ استاد در این بیت به معنی تاب‌وتوان نظر داشته‌است. فعلِ «داشت» به گوینده برمی‌گردد. در این بیت، صنعت (آرایهٔ) «التفات» در نهایتِ درخشش و زیبایی به کار رفته‌است؛ یعنی شاعر ابتدا خود را مخاطب قرار می‌دهد، سپس با فعلِ سوم‌شخص از خود می‌گوید. سعدی استادِ «التفات» هم هست.

🔹 در تمرینِ قبل با این مصراع چه کردید؟ ↘️
سعدی این ره مشکل افتاده‌ست در دریای عشق

🔸 آیا این‌طور تقطیع کردید؟ ↘️
سعدییـ(ـن) ره | مُشکِلُفتا | دستُ در در | یایِ عشق

🔸 در رکنِ نخست اتفاقی افتاده که نوعی ضرورت شعری به‌شمار می‌رود، و آن تبدیل هجای بلند به کوتاه است.

🔸 برای توضیح و تبیینِ این اتفاق، باید از آوانویسی استفاده کرد. در فرستهٔ بعد، واج‌های فارسی (واکه‌ها و همخوان‌ها) را معرفی می‌کنیم.


✳️ آوانویسی، واج‌نویسی

🔹 برای نوشتن آواها یا واج‌های زبان، از الفبایی ویژه و اختصاصی به نام الفبای آوانگار استفاده می‌کنند.
🔸 ساده‌ترین و دقیق‌ترین راه برای نمایش واج‌های زبان، واج‌نویسی است.

🔹 پیشتر قول داده بودیم که دربارهٔ واج‌نویسی بیشتر بگوییم. حالا وقتش است:
🔸 گفتیم که واج تقریباً معادل حرف است، اما فقط در تلفظ.

🔹 تعریف واج را به زبان ساده تکرار می‌کنیم: کوچک‌ترین واحد آوایی زبان که در معنی ایجادِ تمایز می‌کند.
🔸 به عبارت دیگر، «واج کوچک‌ترین واحد آواییِ زبان است که ممیّز معناست».
🔸 بر این اساس، واژهٔ «سبز» از چهار واج تشکیل شده‌است: /sabz/.
🔸 همچنین، در سه واژهٔ «عرض» و «ارز» و «ارض»، که با واجِ a آغاز می‌شوند و به z پایان می‌یابند، براساس تلفظِ فارسی امروز، همهٔ واج‌ها مشترکند. همزه و «ع» و همچنین «ز» و «ض» یک واج (یعنی اینجا به‌ترتیب a و z) به‌شمار می‌روند، اما در الفبا حروفِ جداگانه‌اند.

🔹 برای نشان‌دادن هجاهای کوتاه و بلند و کشیده، باید از نشانه‌های ویژهٔ واج با حروف خاص لاتین بهره بگیریم.
🔸 در شناختِ وزن شعر و آواشناسی و واج‌شناسی، بیشتر با واج‌ها سروکار داریم تا حروف.

🔹 اساساً واج بر دو نوع اصلی‌ست:
۱. واکه یا مصوِّت
۲. همخوان یا صامِت

🔸 در فرستهٔ بعد، واکه‌ها و همخوان‌های فارسی امروز را معرفی خواهیم کرد.


✳️ واکه‌ها و همخوان‌های فارسی امروز (به زبان ساده)

🔹 در فارسی امروز ۶ واکه (مصوّت) و ۲۳ #همخوان (صامت) وجود دارد.
🔹 واکه چیست؟ به واجی می‌گوییم که هنگام ادای آن، گذرگاهِ هوا باز باشد.
🔹 همخوان چیست؟ همخوان واجی‌ست که حینِ ادای آن، گذرگاهِ هوا بسته یا تنگ باشد.
🔹 واکه‌های فارسی، ازنظر میزان کشش، بر دو نوع‌اند: کوتاه و بلند.
🔹 واکه‌های کوتاه: a, e, o
🔸 مثال: برَ، بِ، بُر
🔹 واکه‌های_بلند: ā, ī, ū
🔸 مثال: دار، دیر، دور
🔹 ۲۳ همخوان فارسی امروز:
b, p, m, n, v, f, d, t, j, č, g, k, z, s, š, ž, r, l, y, h, x, ‘, q

🔹 آواشناسان و واج‌شناسان و وزن‌شناسان، معمولاً به دو نوع واکهٔ مرکب نیز قائل می‌شوند: ey, ow
🔸 مثال: سِیل، موج

🔹 معادل واکه، در انگلیسی، vowel است.
🔹 معادل همخوان، در انگلیسی، consonant است.
🔹 براین‌اساس، صورتِ اختصاریِ واکه و همخوان، به‌ترتیب، دو حرفِ لاتینِ v و c است.
🔹 گفتیم که در فارسی امروز دو نوع واکه داریم: کوتاه و بلند. برای نشان‌دادن واکهٔ کوتاه از v (کوچک)، و برای نمایش واکهٔ بلند از V (بزرگ) بهره می‌بریم.
🔹 اکنون مثالی می‌زنیم:
بر: cvc
برگ: cvcc
با: cV
بار: cVc
🔹 اکنون چهار مثالِ یادشده را واج‌نویسی می‌کنیم:
bar, barg, be, bār
🔹 «باران ببار» را واج‌نویسی می‌کنیم:
bārān bebār
🔸 همین مثال با تقطیع هجایی:
bā.rān be.bār
🔹 این مبحث را ادامه خواهیم داد.


⚡️ تمرین:

🔹 این سه جمله را جداگانه واج‌نویسی فرمایید (لطفاً عجله نکنید):
🔸 من مانده‌ام
🔸 او آمد
🔸 ما رفتیم

🔹 همخوان‌ها و واکه‌های سه مثالِ یادشده را بنویسید و سپس با هم مقایسه کنید.
🔹 کم‌کم تکلیفِ «سعدی این ره…» را هم روشن خواهیم کرد و معلوم خواهد شد که «سعدی» را هنگام تقطیعِ بیت چگونه باید خواند.


✳️ لطفاً به تلفظِ این سه واژه توجه فرمایید:

خیابان، سیاه، نیام
xiyābān, siyāh, niyām
«خیابان» سه هجا دارد: خ + یا + بان.
«سیاه» و «نیام»، هرکدام دو هجا دارند: س + یاه؛ ن + یام.

🔹 در واژه‌های یادشده، حرفِ نخست کسره ندارد، بلکه واکهٔ «ی» در آنها کوتاه شده‌است؛ یعنی واکهٔ ī (بلند) به i (کوتاه) تبدیل شده‌است. هنگام بخش‌بندیِ شعر، به این نکته باید به‌دقت توجه داشت.


🔹 حتماً مصراع سعدی، که هفتهٔ گذشته آن را تقدیم کردیم، خاطرتان هست:
سعدی این ره مشکل افتاده‌ست در دریای عشق

🔸 لابد این‌چنین و به‌درستی تقطیع کرده‌اید: ↘️
سعدییـ (ـن) ره | مُشکِلُفتا | دستُ در در | یایِ عشق

اینک همین مصراع را واج‌نویسی می‌کنیم:
sa’di yī(n) rah moškel oftādast dar daryā-ye ‘ešq

🔹 این ویژگی خاصّ شعر نیست؛ اما در شعر، همیشه تابع وزن است، زیرا ممکن است گاهی و به‌اقتضای وزن، همخوان «ی» مضاعف شود (با تشدید بیاید). یک نمونه:
درازیّ شب از مژگانِ من پرس
که یک شب خواب در چشمم نگشته‌ست


🔍 نکته: نشانهٔ «’»، که شبیه آپاستروفِ لاتین است، نشانهٔ واجِ «همزه/ ع» است. می‌دانیم که در فارسی امروز، همزه و عین شبیه هم تلفظ می‌شوند؛ بنابراین، یک واجِ واحد به‌شمار می‌روند: «ارز، عرض، ارض».


وزن هفتم

هرکه چیزی دوست دارد، جان و دل بر وی گمارد
هرکه محرابش تو باشی، سر ز خلوت برنیارد
(سعدی)

فاعِلاتُن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

این وزن، در پایان، یک هجا از وزنِ «یوسف گم‌گشته…» بیشتر دارد. وزنی ۱۶هجایی‌ست. تقطیعِ بیت یادشده به پایه‌های عروضی:

هرکه چیزی | دوست دارد | جان و دل بر | وی گمارد
هرکه محرا | بش تو باشی | سر ز خلوت | برنیارد

🔹 این از وزن‌های کم‌کاربردتر در شعر فارسی‌ست.
🔹 تلکیف «دوست» در بخش‌بندی مصراع نخست چیست؟ چه نوع هجایی‌ست؟
🔸 هم پاسخِ این پرسش را عرض خواهیم کرد و هم باز تمرینِ بخش‌بندی (تقطیع) خواهیم داد.


🔍 دربارهٔ «دوست»

🔹 قول دادیم دربارهٔ «دوست» و چگونگی بخش‌بندیِ آن در بیت سعدی توضیح دهیم.
🔑 «دوست» از چهار حرف و چهار واج تشکیل شده‌است: dūst یا dust.
🔑 الگوی آواییِ «دوست» و واژه‌های هم‌وزنِ آن مشابه هجای کشیده است، با این تفاوتِ نسبتاً جزئی که در پایان، یک واج افزون دارد: «ت» /t/.

🔹 لطفاً به این الگوی آوایی توجه کنید:
“c” + ā/ī/ū + x/s/š/f + t
🕯 توضیح: چنان‌که پیشتر گفتیم، c کوته‌نوشتِ consonant به‌معنی صامت/ همخوان است.

🔸 اینک چند مثال برای حالت‌های ممکنِ الگوی آوایی ـ وزنیِ یادشده:
ساخت، سوخت، ریخت
ماست، دوست، نیست
داشت، گوشت، پیشْت («پیشْت» فقط در فارسی امروز کاربرد دارد.)
بافت، کوفت، شیفت (در فارسی کهن، فعل از مصدرِ «شیفتن»)

🔹 هرگاه پس از «ت» در چنین واژه‌هایی واکه نیاید، «ت» از تقطیع حذف، و این هجای کشیده به دو هجای بلند و کوتاه تقسیم خواهد شد. این حذف ت نیز یکی از ضرورت‌های شعری (اختیارات شاعری) است.

🔸 براین‌اساس، مصراع سعدی را دوباره، این بار با حذف «ت» از «دوست»، تقطیع می‌کنیم:
هرکه چیزی | دوسُ دارد | جان و دل بر | وی گمارد

🔹 نگران نباشید و ناامید نشوید! بسامدِ تکرارِ این ضرورتِ شعری هم زیاد است. بازهم مثال خواهیم زد.


ای رستخیزِ ناگهان، وی رحمتِ بی‌منتها
ای آتشی افروخته در بیشهٔ اندیشه‌ها

به استقبالِ وزن محبوبِ مولانا می‌رویم…

وزن هشتم

حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو
وندر دلِ آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو
(مولانا)

مُستَفعِلُن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

🔹 این وزن از وزن‌های بسیار محبوبِ مولانا جلال‌الدینْ محمد است. از اوزانِ بحر رجز است.
🔸 مولانا در کلیات شمس، بسیاری از غزل‌هایش را بر یکی از وزن‌های بحر رجز سروده‌است.
🔹 این وزن ۱۶هجایی‌ست. اینک بخش‌بندیِ بیت یادشده به پایه‌های عروضی:

حیلت رها | کن عاشقا | دیوانه شو | دیوانه شو
وندر دلِ | آتش درآ | پروانه شو | پروانه شو

🔹 شاعران بزرگِ دیگر، ازجمله سعدی و حافظ نیز، چند غزل بر این وزن و برخی وزن‌های دیگرِ بحر رجز سروده‌اند.
🔸 بازهم از این وزن خواهیم گفت و مثال‌های دیگری تقدیم خواهیم کرد.


⚡️ تمرین:
🔹 این بیت حافظ را، که بر وزن هشتم سروده شده، بخش‌بندی فرمایید (لطفاً عجله نکنید):

آن کیست کز رویِ کرم با ما وفاداری کند
بر جایِ بدکاری چو من یک‌دم نکوکاری کند


🔑 پاسخ تمرین:

🔹 چند روز پیش (چهارم سپتامبر)، دربارهٔ قانون عروضی ـ آواییِ «ماست» و «دوست» و «نیست» مطلبی مستقل تقدیم کردیم. وضعِ «کیست» هم درست مانند سه مثالِ یادشده و بقیهٔ مثال‌های همان فرسته است.
🔹 براین‌اساس، تقطیع بیت حافظ چنین است:

آ(ن) کیسُ کز | رویِ کرم | با ما وفا | داری کند
بر جایِ بد | کاری چو من | یک‌دم نکو | کاری کند

🔹 براساس آنچه پیشتر دربارهٔ واج‌ها و دو نوع واج، یعنی واکه و همخوان، گفتیم، فرمول‌گونهٔ «کیست» این است: cVc (همخوان + واکهٔ بلند + همخوان)؛ یعنی در تقطیع، همخوانِ «ت» را نادیده می‌گیریم.
🔹 پس در بیتِ یادشده، چون پس از «کیست» واکه نیامده، هم‌وزنِ «کیس» است و به دو هجا تقسیم می‌شود، به‌ترتیب: بلند و کوتاه: کی + سُ.
🔑 نکتهٔ مهم: چنان‌که پیشتر گفتیم، صدای پیش/ ضمّه (واکهٔ کوتاه) در «سُ» تنها برای درکِ بهترِ وزن درهنگام تقطیع است.


✳️ خوشهٔ همخوانیِ پایانی

🔹 از «دوست» و «کیست» و الگوی آواییِ این‌نوع هجای کشیده گفتیم.
🔹 می‌دانیم که در پایانِ این واژه‌ها دو همخوان وجود دارد که به‌دنبالِ واکهٔ بلند آمده‌اند؛ یعنی:
… V + s/š/f + t
🔸 آنچه در پایانِ این هجای کشیده آمده، «خوشهٔ همخوانی پایانی» نام دارد.
🔹 الگوی دیگری که در فارسی کلاسیک وجود دارد و نمونه‌های آن را در شعر کلاسیک فارسی هم می‌توان دید، «پارس» و «کارد» و «مورْد» /mūrd/ است:
… V + rs/rd
🔹 چنان‌که پیشتر گفتیم، هنگام تقطیع، همهٔ اینها، درحکم هجای کشیده‌اند.
🔸 در برخی منابع عروضی، این دسته از واژه‌ها را هم‌وزن هجای بسیار کشیده قلمداد کرده‌اند. اما این دسته‌بندی در وزن شعر فارسی چندان قابل‌توجه نیست و بیشتر در آواشناسی و واج‌شناسی کاربرد دارد.
🔹 ما، برای سهولت در امرِ تقطیع، همه را هجای کشیده به‌شمار می‌آوریم. براین‌اساس، «ماست» و «کاشت» و «بافت» و «پارس» و «کارد»، ازنظر عروضی، هم‌وزنِ «ماس» و «کاش» و «باف» و «پار» و «کار» به‌شمار می‌روند.

🔹 قدرتِ درک‌ودریافتِ وزن شعر در نهادِ انسان نهفته است.
🔹 براساس نظریه‌ای علمی، انسان با درکِ وزن به‌دنیا می‌آید، همان‌گونه که با قدرت سخن‌گفتن دیده به جهان می‌گشاید و کمی بعد، زبان باز می‌کند.
🔹 سابقهٔ سخنِ موزون با سابقهٔ انسانیت گره خورده‌است.
🔹 براساس پژوهش‌های صورت‌گرفته دربارهٔ وزن شعر فارسی، گذشتهٔ آن، نوع وزن و رابطه‌اش با موسیقی، وزن_شعر_فارسی برگرفته از وزن شعر عربی نیست.


🔍 دایره‌های عروضی

⭕️ در عروض سنتی، بحرهای مختلف را، براساس توالی و کمّیتِ هجاها (کوتاه‌وبلندیِ آنها)، در دایره‌هایی قرار می‌دادند. به این دایره‌ها اصطلاحاً دایره‌های عروضی یا دوایر عروضی می‌گفتند.
⭕️ دایره‌های عروضی آن‌چنان در عروض نوین مورد توجه نیستند، اما گاه برای ساده‌کردنِ آموزشِ وزن‌ها به‌کار می‌آیند.
⭕️ پیشتر دربارهٔ سه وزنِ متفاوت که از تکرارِ رکن یا پایه‌های «مفاعیلن»، «فاعلاتن»، و «مستفعلن» تشکیل می‌شوند سخن گفتیم. این سه رکن، که هرکدام سه هجای بلند و یک هجای کوتاه دارند، در یک دایره می‌گنجند؛ به این شرط که خوانش را از جاهای مختلفِ پایه‌ها آغاز کنیم. به این تناسب‌های هجایی دقت فرمایید:
🔹 مفاعیلُن ← عِلُن‌مُستَف/ عِلاتُن‌فا
🔹 فاعِلاتُن ← تَفعِلُن‌مُس/ لُن‌مَفاعی
🔹 مستَفعِلُن ← عیلُن‌مَفا/ تُن‌فاعِلا

🔸 چند دایرهٔ دیگر هم، که به پایه‌های دیگر مربوط می‌شوند، در عروض سنتی هست و عروضیان سنتی، از قدیم، نام‌هایی برای دایره‌ها برگزیده بودند.
🔸 چنان‌که اشاره کردیم، اساساً در عروض نوین با پایه‌های عروضی و به‌ویژه نام‌های آنها کار نداریم، اما اینها تا جایی که به شناختِ بیشترِ پایه‌ها کمک کنند مفیدند.


وزن نُهُم

رَستم از این بیت و غزل، ای شه و سلطانِ ازل
مُفتَعِلُن مفتعلن مفتعلن کشت مرا!

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب بِبَر
پوست بُوَد پوست بُوَد درخورِ مغزِ شعرا

🔑 وزنِ هر مصراع از دو بیت آغازینِ غزل معروفِ مولانا چهار بار «مُفتَعِلُن» است. این رکن برگرفته از «مُستَفعِلُن» است؛ به این صورت که هجای دوم از این رکن از بلند به کوتاه تبدیل شده‌است؛ یعنی ابتدا «مُستَفعِلُن» به «مُستَعِلُن*» تبدیل شده، اما چون «مُستَعِلُن*» نامأنوس و نامعمول است، همیشه به‌جای آن «مفتعلن» می‌گویند.


وزن دهم

آنکه هلاکِ من همی خواهد و من سلامتش
هرچه کند به شاهدی، کس نکند ملامتش
(سعدی)

وزنِ بیت:
مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن
مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن

🔑 وزنِ هردو رکنِ «مُفتَعِلُن» و «مَفاعِلُن» برگرفته از «مُستَفعِلُن» است؛ به این صورت:
🔸 در «مفتعلن»، هجای دوم از بلند به کوتاه تبدیل شده‌است؛ یعنی ابتدا «مُستَفعِلُن» به «مُستَعِلُن*» تبدیل شده، اما چون «مُستَعِلُن*» نامأنوس و نامعمول است، همیشه به‌جای آن «مُفتَعِلُن» می‌گویند.
🔸 اما در «مفاعلن»، هجای نخست از بلند به کوتاه تبدیل شده؛ به این ترتیب که ابتدا «مُستَفعِلُن» به «مُتَفعِلُن*» تبدیل شده، ولی چون «مُتَفعِلُن*» هم نامأنوس و نامعمول است، همیشه به‌جایش «مَفاعِلُن» می‌گویند.
🔹 به یاددارید که وزن نُهُم حاصلِ چهار بار «مفتعلن» در هر مصراع بود.


وزن یازدهم

هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سرِ آتش میسّرم که نجوشم!
(سعدی)

وزنِ بیت:
مَفاعِلُن فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلاتُن
مَفاعِلُن فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلاتُن

🔑 وزنِ رکنِ «مَفاعِلُن» برگرفته از «مُستَفعِلُن» است و رکنِ «فَعِلاتُن» از «فاعِلاتُن» مشتق شده‌است؛ به‌این‌صورت:
🔸 در «مَفاعِلُن»، هجای نخست از بلند به کوتاه تبدیل شده‌است؛ یعنی ابتدا «مُستَفعِلُن» به «مُتَفعِلُن*» تبدیل شده، اما چون «مُتَفعِلُن*» نامأنوس و نامعمول است، همیشه به‌جای آن «مفاعلن» می‌گویند.
🔸 در «فَعِلاتُن» هم، که برگرفته از «فاعِلاتُن» است، هجای نخست از بلند به کوتاه بدل شده؛ به‌این‌ترتیب که «فا» در «فاعلاتن» به «فَـ» تبدیل شده‌است.
🔹 نکتهٔ مهم: در هر دو رکنِ فرعی، که به آنها زحاف می‌گویند، تعداد هجاها، درست مانند رکن‌های اصلی، چهار تاست؛ اما، چنان‌که ملاحظه کردید، کشش هجاها متفاوت است.

🔍 پرسش: وزن یازدهم را چگونه تقطیع کردید؟
اگر چنین عمل کرده‌اید درست است:

هزارُ جهـ | ـدُ بکردم | که سرّ عشـ | ـقُ بپوشم
نبودُ بر | سرِ آتش | میسّرم | که نجوشم

🔹 چنان‌که پیشتر گفتیم، حرکتِ پیش (ضمه) تنها برای سهولتِ کارِ تقطیع (بخش‌بندی) و در انتهای هجاهای کشیده افزوده می‌شود. بنابراین، هنگام خواندنِ شعر نیازی به افزودنِ پیش نیست.
🔹 هنگام تقطیع، چه بر سرِ تشدید در «سرّ» و «میسّرم» می‌آید؟ آیا تعداد هجاها کم و زیاد نمی‌شود؟ دقت فرمایید که هر مصراعِ بیتِ یادشده ۱۶ هجا دارد. یادتان هست که پیشتر اندکی دربارهٔ وضع تشدید در تقطیع گفتیم.


✍️ وزن شعر آزاد

🔹 از آغاز ایجاد این کانال تاکنون، همراهانمان چندین بار دربارهٔ وزن شعر آزاد (معروف به شعر نو) سؤال کرده‌اند.
🔸 اکنون یکی از شعرهای ممتاز را برای تقطیع انتخاب کرده‌ایم. شعری از شادروان قیصر امین‌پور (۱۳۳۸-۱۳۸۶) همراه با تقطیع تقدیم می‌شود:

«حرف‌های ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می‌کنی؛
وقتِ رفتن است.

بازهم همان حکایتِ همیشگی!

پیش از آن‌که باخبر شوی
لحظهٔ عزیمتِ تو ناگزیر می‌‌شود.

آی…
ای دریغ و حسرتِ همیشگی

ناگهان، چقدر زود دیر می‌شود!»

🔍 تقطیع (به ترتیب):

«فاعِلاتُ فاعِلاتُ فاعِلان
فاعلاتُ فاعلان
فاعلاتُ فاع

فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فَع

فاعلاتُ فاعلاتُ فَع
فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلان

فاع
فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلان

فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فَع.»

🔹 نکته: همهٔ رکن‌های فرعیِ عروضیِ «فاعِلاتُ»، «فاعِلان»، «فاع»، و «فَع» از رکنِ اصلیِ «فاعِلاتُن» مشتق شده‌اند.

دوش چه خورده‌ای دلا، راست بگو نهان مکن
چون خمشانِ بی‌گنه، روی بر آسمان مکن

بادهٔ خاص خورده‌ای، نُقلِ خلاص خورده‌ای
بوی شراب می‌زند، خربزه در دهان مکن

روزِ الست جانِ تو، خورد میی ز خوانِ تو
خواجهٔ لامکان تویی، بندگیِ مکان مکن

دوش شراب ریختی، وز برِ ما گریختی
بارِ دگر گرفتمت، بارِ دگر چنان مکن

من همگی تُراستم، مستِ میِ وفاستم
با تو چو تیرِ راستم، تیرِ مرا کمان مکن

ای دلِ پاره‌پاره‌ام، دیدنِ اوست چاره‌ام
اوست پناه و پشتِ من، تکیه بر این جهان مکن

ای همه خلق نایِ تو، پُر شده از نوایِ تو
گر نه سماع‌باره‌ای، دست به نایِ جان مکن

نفخِ نَفَخْتُ کرده‌ای، در همه دردمیده‌ای
چون دَم توست جانِ نی، بی نیِ ما فغان مکن

کارِ دلم به جان رسد، کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دَم مزن و بیان مکن

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم، خویش چو من شبان مکن

هر بُنِ بامداد تو، جانبِ ما کشی سبو
کای تو بدیده رویِ من، روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادرِ خویش ناشتا
گفت که مادرت منم، میل به دایگان مکن

باده بنوش مات شو، جمله تنِ حیات شو
بادهٔ چون عقیق بین، یادِ عقیقِ کان مکن

بادهٔ عام از برون، بادهٔ عارف از درون
بویِ دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

از تبریز شمسِ دین می‌رسدم چو ماهِ نو
چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن

پرسش:

۱) «موسی» را، در بیتِ چهارم از آخر، چگونه تقطیع کردید؟
۲) در بیت آخر، مصراع نخست، در تقطیعِ «تبریز» مشکلی پیش نیامد؟


⚡️ نبوغِ فروغ

🔍 بخش قابل‌ملاحظه‌ای از نبوغ فروغ فرخزاد، شاعر ناماور ایران‌زمین، در چیرگی او بر وزن شعر فارسی و شیوهٔ جادوییِ به‌خدمت‌گرفتنِ الفاظ و گنجاندنِ آنها در سخنِ آهنگین نهفته است.
🔍 بی‌تردید، میزانِ درکِ خوانندهٔ شعرِ فروغ، با تسلطِ او بر وزن‌شناسی و فوت‌وفن‌های عروض ارتباطِ مستقیم دارد.

شعرِ «تولدی دیگر»،
شاهکار جاودانهٔ فروغ فرخزاد.
بندِ آغازین و بندِ فرجامینِ شعر پیشکش می‌شود:

«همهٔ هستی من آیهٔ تاریکی‌ست
که تو را در خود، تکرارکنان
به سحرگاهِ شکفتن‌ها و رُستن‌های ابدی آه کشیدم، آه

من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم…

من،
پریِ کوچکِ غمگینی را
می‌شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی‌لبکِ چوبین
می‌نوازد آرام‌آرام
پریِ کوچکِ غمگینی
که شب از یک بوسه می‌میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.»

✍️ غزلی از شادروان استاد حسین منزوی:

لبت صریح‌ترین آیهٔ شکوفایی‌ست
و چشم‌هایت شعرِ سیاهِ گویایی‌ست

چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قله‌های مه‌آلود محو و رؤیایی‌ست

چگونه وصف کنم هیئتِ غریبِ تو را
که در کمالِ ظرافت کمالِ والایی‌ست

تو از معابدِ مشرق‌زمین عظیم‌تری
کنون شُکوهِ تو و بُهتِ من تماشایی‌ست

در آسمانهٔ دریای دیدگانِ تو، شرم
گشوده‌بال‌تر از مرغکانِ دریایی‌ست

شمیمِ وحشیِ گیسوی کولی‌ات نازم
که خوابناک‌تر از عطرهای صحرایی‌ست

مجالِ بوسه به لب‌های خویشتن بدهیم
که این بلیغ‌ترین مبحث شناسایی‌ست

نمی‌شود به فراموشی‌ات سپرد و گذشت
چنین‌که یادِ تو زودآشنا و هرجایی‌ست

تو، باری، اینک از اوجِ بی‌نیازیِ خود
که چون غریبیِ من مبهم و معمایی‌ست،

پناهِ غربتِ غمناکِ دست‌هایی باش
که دردناک‌ترین ساقه‌های تنهایی‌ست.


🔘 پرسش و تمرینِ عروضی:

بعضی مصراع‌های غزل استاد منزوی، دقیقاً سه مصراع، نسبت‌به وزنِ اصلی، یک هجا کمتر دارند. چرا؟


🗝 پاسخ تمرین عروضی:

🔹 در غزلِ شادروان استاد حسین منزوی، که چند روز پیش در کانال گذاشتیم، در پایه (رکنِ) دومِ سه مصراع، اختیار یا ضرورتِ شعریِ «تسکین» روی داده‌است. به تعبیرِ فنی‌تر، «فَعِلاتُن» به «مَفعولُن» تبدیل شده‌است. در این مصراع‌ها:
و چشم‌هایت شعرِ سیاهِ گویایی‌ست،
چه چیز داری با خویشتن که دیدارت،
و باری، اینک از اوجِ بی‌نیازیِ خود.

🔸 شایان ذکر است که تسکین در انتهای مصراع، یعنی در زِحاف یا رکنِ پایانی، آنقدر رایج است که گوش و ذهنِ شنونده، به‌جز عروضیِ مسلط، متوجه این تسکین نمی‌شود. تسکین در میانهٔ مصراع (مثل همین سه جا در غزلِ استاد منزوی) سنگین، نشان‌دار، و محسوس است. تسکین در ابتدای مصراع (در دو هجای نخست) از میانهٔ مصراع سنگین‌تر است.


🔘 پرسش و تمرینِ عروضی:

وزن چهار مصراعِ رباعیِ شادروان قیصر را بفرمایید.

🔹 وزن مصراع‌های رباعیِ شادروان قیصر امین‌پور، به‌ترتیب:

دیشب باران قرار با پنجره داشت
(مفعولن فاعلن مفاعیلُ فعولْ)
روبوسیِ آبدار با پنجره داشت
(مفعولُ مفاعلن مفاعیلُ فعولْ)
یکریز به گوشِ پنجره پچ‌پچ کرد
(مفعولُ مفاعلن مفاعیلن فاع)
چِک چِک، چِک چِک، چکار با پنجره داشت؟!
(مفعولن فاعلن مفاعیلُ فعولْ)

🔸 بازهم تسکین.

شد ز غمت خانهٔ سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلبِ زهره‌رخِ ماه‌رو
می‌نگرد جانبِ بالا دلم

فرشِ غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقفِ مصفّا دلم

آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته‌ست کسی با دلم!

از طلبِ گوهرِ گویایِ عشق
موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادرِ شب می‌درد
درپیِ آن عیش و تماشا دلم

از دلِ تو در دلِ من نکته‌هاست
اَه چه ره است از دلِ تو تا دلم!

گر نکنی بر دلِ من رحمتی
وایِ دلم، وایِ دلم، وا دلم!

ای تبریز از هوسِ شمسِ دین
چند رَوَد سوی ثریا دلم؟!

(مولانا)

مفتعلن مفتعلن فاعلن.

سرفصل‌های کلاس آموزشی وزن شعر فارسی را از این قسمت مطالعه کنید. (کلیک کنید.) 

     ثبت‌نام و دریافت اطلاعات بیشتر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

× چگونه می‌توانیم به شما کمک کنیم؟